گفتگو با یکی از خدایان ادبیات قرن بیستم
این گفتگو در شهر رم و توسط مارچلّو استالیه نو با خورخه لوییس بورخس انجام شده و در اینجا بازنشر فارسی آن را که پیش از این در سایت ادبی هنری طوطی مگ منتشر شده، با هم میخوانیم:
«هزارتوی ابیاتی که تا ابد به سوی بی نهایت می کشندت»
گفت و گو با خورخه لوییس بورخس
برگردان مهدی فتوحی
خورخه لوییس بورخس در پانزده هزار کیلومتری از خانه اش در کایه مایپو در بوئنوس آیرس، در ورودی یک میهمانخانهی رمی با صدایی کشیده که واژگان را از لحاظ لحن به ربع های تیز بخش میکند، سخن میگوید.
بزرگترین نویسندهی آرژانتیتی و یکی از بزرگ ترین نویسندگان دنیا به مقالهنویس میلانی، دومنیکو پورتزیو، رو میکند که به حساب بنیاد بالتزان که جایزهی بینالمللی ادبیات را در سال 1980 به او واگذار کرده است، میزبان اوست و سپس به همکار جوان خود ، ماریا کوداما، می نگرد که در سومین سفرش به ایتالیا در سال 1981 راهنمای اوست.
روشنان بامداد بهاری هم دارد از طریق شاخههای یک چنار که تکیه داده به شیشههای پنجرهی دراز ، بیحرکت بر چهرهی تکیده از پوست چروکیده و چشمان روشن او فرود میآید. این چشمان، دیدگان یک کورند. خودش میگوید: " از رنگها به جز زرد چیزی برایم نمانده است با رگههای کمرنگی از سایه."؛ ولی چشمان بازش را با کنجکاوی بساوشی و کمی تبآلود میچرخاند که با حالتهای حسابشدهی خوشرویی آنگلوساکسون او در تضادند. البته در میان موضوعات این ملاقات، دانته هم هست.
خورخه لوییس بورخس: پیش از هر چیز باید دینی را ادا کنم. ما در رم هستیم . پس CIVIS ROMANUS SUM ( حقوق شهروندان رم دربارهی من اجرا خواهد شد. مترجم ) بله. من دینی به ویرژیل دارم. هم به ویرژیل در مقام مولف انهئید، و هم به ویرژیل در مقام راهنمای دانته.
مارچلّو استالیه نو: چه چیز در مولف کمدی الهی بیشتر شما را تحت تاثیر قرار میدهد؟
بورخس: دم متافیزیکی و نمادگرایی آنیمیستی او که با طنز در قابی از قالبهای متریک رنگآمیزی شده. دشواری تکنیکیای که دانته پشت سر گذاشته بینهایت عظیم است. دشواری درگذشتن از قفس متریک. مثلا فکر کنید به نمادگرایی عدد سه در کمدی الهی. ابیات سه لتی (خسروانی) اند. مصراع نخست با مصراع سوم هم قافیه است و دومی با نخستین مصراع از سهلتیِ (خسروانی) دوم.
یک استعداد خارقالعاده لازم است تا در این قالب گیر نیفتی و این در طول تمام این اثر عظیم تداوم مییابد. در واقع بخشهای کتاب شعر هم سه تا هستند. جانوران درنده سه تا هستند. ( پلنگ، ماده گرگ و شیر ) همانها که او در خروج از بیشه به آنها بر میخورد. میتوان به همینسان ادامه داد.
شاید من هم با کلیدهای قبالایی و نظمی که دانته احتمالاً میشناخته داستانی بنویسم، البته هنوز ننوشتهام و شاید هم هرگز ننویسم. تازه او جادو را هم میشناخته. وانگهی من چطور میتوانم او را در مقام راوی نستایم؟
استالیه نو: در چه معنایی؟
بورخس: کمدی الهی یک ساختار بزرگ روایی دارد. باید یادآوری کنم که این کتاب چکیدهی تمام فرهنگ آن وقت است. من کوشش کردم در کتاب الف با الهام از دانته معنای زمان خویش را ارائه کنم که یک مکان هندسی از کائنات هست که در آن همه چیز وجود دارد. بدون انباشت یا شفافیت؛ و من این آبسوردوم (ABSURDUM) را فقط در چند صفحه ساختم که لازمهی طبع من است. ولی دانته بنایی عظیم ساخته و مجبور بوده مشکلات روایی را در طبقات بیشتری حل کند. دانته است که دوزخ را توصیف میکند و ویرژیل است که آن چه را دانته نمیخواهد و نمیتواند به اول شخص بگوید به خواننده توضیح میدهد و تازه شخصیتهایی هم هستند که در زمان حال از خود صحبت میکنند ولی کنشهایی را تعریف میکنند که در گذشته روی دادهاند. پس دست کم سه طبقه روایت وجود دارد. ولی خواننده این برداشت را میکند که همه دارند در یک حال تاریخی روی میدهند که تعریفناپذیر و جادویی است. بدینسان به مانند کنراد بزرگ که در سدهها پس از او راوی را در داستان وارد کرده، یعنی مارلو را در آن سفر به اعماق در کتاب دل تاریکی. از این جا میتوان مدرنیتهی دانته را حتا در سطح تکنیکی آن دریافت.
استالیه نو: آیا دارید کتابی دربارهی دانته مینویسید؟
بورخس: بله. دقیقتر بگویم که دارم همهی مقالاتی را که در طول سی سال دربارهی دانته و کمدی الهی انباشتهام با هم یکی میکنم. امیدوارم کتاب در همین سال هم زمان در ایتالیا و اسپانیا در بیاید. گمان میکنم مادهی کافی برای کار دارم. هرچند بسیاری از مقالات باید دوباره نویسی شوند. کار را پیشتر آغاز کردهام. ولی زمان علیه من است. چون من پیرم. به هر روی این کار مرا سر شوق میآورد. چون در کمدی الهی منزلهای زیبایی هستند. چه موزیکالیته و چه توازنی در این بیت از داستان پائولو و فرانچسکا هست" SOLI ERAVAMO E SENZA ALCUN SOSPETTO " ( تنها بودیم و هیچ ریب و گمان بدی نمیبردیم. ) و همین طور در معنایش. ریب نه ترس است نه ناآرامی؛ یا مثلاً " SENZA DUBITARE DI ESSERE TANTO INNAMORATI " ( بدون شک در این که عاشقانه دل به هم باخته بودیم. ) فوقالعاده است. مگر نه؟ یا پیشتر " QUANDO LEGGEMMO IL DISIATO RISO/ ESSER BACIATO DA COTANTO AMANTE. " ( و وقتی داستان لبخند دلداده را میخواندیم همان دلدادهام مرا بوسید). دانته میگوید لبخند و نه دهان. برای توضیح بهتر خوشبختی عشاق و شادی نفسانیشان. اگر از من بخواهند فقط یک کتاب را نجات بدهم من بی هیچ تعللی کمدی الهی را بر میگزینم. هر چند خودم مسیحی نیستم. من به اسطورهشناسی کمدی الهی باور ندارم ولی به ابیات آن باور دارم و بدین وسیله میخواهم بگویم که برای تمجید از این اثر تحسینبرانگیز که چون آینهای دل انگیز - و گاه منطقی و سرد - از عناصر درونی انسانی مینماید، ایمان و کاتولیک بودن الزامی نیست. چون در آن زمان حال با زمان گذشته درمیآمیزد. در کابوس تاریخ؛ ولی همواره با وسواس مطلق. آیا این همه خارق العاده نیست؟
استالیه نو: چند بار آن را خواندهاید؟
بورخس: دست کم ده بار. خوب یادم میآید وقتی را که دست سرنوشت در میان دالانهای هزارتوی کتابخانهی پدرم برای نخستین بار کمدی الهی را در دستانم گذاشت. پدرم کتابخانهای داشت متشکل از آثار مولفان انگلیسی؛ و من فکر میکردم زبان ایتالیایی خیلی با اسپانیایی متفاوت است. چون نمیشناختمش و هنوز هم آن را خیلی کم میشناسم. در خانهی من هیچ کس ایتالیایی نمیدانست. بدین سان بود که دانته را خواندم. کمدی الهیاش را به زبان انگلیسی خواندم. با علاقه یادداشتهایش را هم پیگیری میکردم که نوعی دائرهالمعارف قرون وسطا را تشکیل میداد که برای من خیلی اغواکننده بود. چون بسیار دائرهالمعارف دوست میدارم.
بعد از خواندن یادداشتها دوباره به متن باز میگشتم. احساس لیز خوردن در یک هزارتو، در میان یک صفحهی شطرنج، آینهها و جادوان را داشتم. بله. واقعاً اعتقاد دارم که دانته علاقمند بوده به علوم خفیه؛ ولی رنه گنون حق ندارد تاکید کند که دانته متعلق بوده به فرقه ی رُزاکروچه، مساله این است که مریدان این فرقه می خواهند گذشته ای بیافرینند و مثلاً میگویند که شکسپیر هم علاقمند بوده به علوم خفیه که البته یک چیز جعلی است. او جادوگران را در مکبث وارد کرده ولی فقط برای این که به مذاق شاه جاکومو یکم ( جیمز استوارت ) که مولف گفتاری دربارهی شیطان شناسی است خوش بیاید.
استالیه نو: بازگردیم به دانته و کمدی الهیاش.
بورخس: بله. در خوانش نخست وقتی به برزخ رسیدم توانستم یک چاپ دوزبانهی انگلیسی/ ایتالیایی گیر بیاورم که خیلی برایم سودمند بود. چون بی درنگ دریافتم که میتوانم ترجمه را کنار بگذارم و موفق شدم زیباترین ابیات جهان را مستقیماً به ایتالیایی بخوانم. سپس همانگونه که گفتم: نُه بار دیگر هم کمدی الهی را خوانده ام با چاپ های انتقادی مختلف.
استالیه نو: کدام چاپها؟
بورخس: وقتی ادبیات انگلیسی درس میدادم، در آن بیست سال، چاپهای بیشماری از آثار کلاسیک انگلیسی داشتم ولی هیچ چاپ انتقادیای از کمدی الهی به آن زبان راضی کننده نبود. پس به چاپهای ایتالیایی رجوع کردم. مثلاً به چاپ مومیلیانو و پتراتزینی و ساپه نیو.
استالیه نو: کدام چاپ بهتر است؟
بورخس: چاپ مومیلیانو.
استالیه نو: و کدامیک بدتر؟
بورخس: چاپ ساپه نیو.
استالیه نو: دربارهی چاپهای مصور چه نظری دارید؟
بورخس: برخی طرحهای " بلیک " را دیداری و دارای مفاهیم جنسی میدانم. ولی تصاویر " دوره " را ترجیح میدهم. چون خارقالعاده است. ظرفیت ابداع چشمگیری دارد. کافی است به کاری که با دن کیشوت کرده فکر کنید. تصاویر او برای شاهکار سربانتس مرجع تصویری در متن ندارند. آن چه برای " دوره " جالب بود منظره بود نه خود سربانتس. سربانتس در مواجهه با مناظر به یک کور میماند و "دوره" با مناظرش آن کتاب را غنی کرده است. در کمدی الهی دانته برعکس مناظر بسیاری وجود دارند و عجب مناظری هم هستند. " دوره " فهمیده بود که باید آنها را روی سطح پلاستیک و جادویی قرار دهد.
استالیه نو: فکر میکنید آیا باز هم کمدی الهی را خواهید خواند؟
بورخس: در ذهن میخوانمش. با صدای بلند یا بدون تلفظ کردن حتا یک کلمه و خود را میلغزانم در هزارتوی ابیاتی که تا ابد به بینهایت میکشندت. در این سن من حق دارم خسته باشم. ولی با بازخوانی دانته سُر می خورم در زمان بیزمانی ؛ و تخیل من رفته رفته، در لحظاتی، جاودانگی را اخذ میکند و این شاید بدین معناست که بی نهایت وجود دارد. این امید باشکوه ، تنهایی مرا دلچسب و شاد میکند.
منبع: سایت مجلهی طوطی مگ
پیوست:
- ۹۷/۰۲/۰۳